جنگ
جنگ در حقوق بین الملل به برخورد میان دو یا چند دولت که در آن نیروهای مسلح طرفین درگیر اقدامات خشونتآمیز متقابل شوند،16 تعریف میشود. هر چند این تعریف شامل جنگ میان افراد و قبایل نمیشود، چون مصداق دولت نیستند، ولی از آن جا که از دیرباز جنگ و گریز وجود داشته است بنابراین میتوان تعریف فوق را با حذف دولت مصطلح امروزی، به حاکمیتهای قرون گذشته نیز تعمیم داد و براساس آن، رفتار مبتنی بر جنگ پیامبر اسلام را بررسی کرد.
پیامبر اسلام هر چند در ابلاغ رسالت خویش اصل را بر دعوت گذارده بود، اما در مواردی به سبب شرایط خاص سیاسی و اجتماعی دعوت مسالمتآمیز به جنگ منجر میشد، مانند رفتار پیامبر در قبال سران مشرکان قریش که به مخالفت شدید با آن حضرت برخاسته بودند. در ادامه با بررسی آیات مربوط به جنگ، میتوان نتیجه گرفت که این رفتار، رفتار دفاعی بوده نه جنگی، چرا که پیامبر صلیاللهعلیهوآله در طول سیزده سال اقامت در مکه و اعلان رسالت خویش، از اصل دعوت بهره جست و در این راه علی رغم اذیت و آزار و شکنجه قریشیان از شیوههای دیگر استفاده نکرد. پس از بیعت بخشی از مردم مدینه در عقبه اولی و ثانیه، مسلمانان از لحاظ عدهّ و عُدّه قدرت گرفتند و پیامبر، با مهیّا شدن شرایط زمانی و مکانی و هجرت از مکه به مدینه از سوی خداوند دستور مقابله با کفار قریش و استفاده از رفتار مبتنی بر دفاع را دریافت کرد. در این باره آیه زیر نازل شد:
أذن للّذین یقتلون بأنّهم ظلموا و إنّ اللّه علی نصرهم لقدیر؛17 اذن و رخصت دفاع و مقابله با دشمنان اسلام به جنگجویان مسلمان داده شد، چرا که آنان از دشمن (کفار قریش) سخت ستم کشیدند و ظلم دیدند و خداوند بر یاری آنها قادر و تواناست.
علامه طباطبایی در تفسیر آیه فوق مینویسد: این آیه متضمن اذن قتال و جهاد به مؤمنان است، و با توجه به صراحت و تشریع حکم جهاد و قتال، اولین آیهای است که درباره جهاد نازل شده است. آیه فوق در جواب درخواستهای مکرر مؤمنان و یاران پیامبر است که مکرراً از پیامبر صلیاللهعلیهوآله میخواستند که برای مقابله و جهاد با کفار قریش که همواره مسلمانان را اذیت و آزاد میکردند، اذن و اجازهای صادر کند، ولی پیامبر صلیاللهعلیهوآله در جواب درخواستها تا قبل هجرت از مکه به مدینه میفرمود هنوز به من در این باره دستور و اذنی از سوی خداوند نرسیده است،18 ولی پس از هجرت به مدینه و استقرار دولت اسلامی در آن جا این اذن صادر شد.
خداوند در آیات 190 تا 193 سوره بقره ـ که به آیه «و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه» ختم میشود ـ نیز دستور جنگ و قتال با کافران را داده است، البته تا زمانی که فتنه و فساد در روی زمین است. برخی از مفسران معاصر بر اعتقادند که این آیات عهده دار تبیین حکم قتال و جهاد با مشرکان مکه است. نکته اساسی در این آیات این است که جهاد مؤمنان مقید به قتال شده است، یعنی مؤمنان میتوانند در برابر مهاجمان مشرک به دفاع برخیزند؛19 در اسلام حکم دفاعی وجود دارد که برای پاک کردن زمین از لوث شرک و فتنه و توجه دادن مردم به ایمان به خدا و در جهت اعتلای کلمه حق است.20 هر چند این آیات پس از صلح حدیبیه 21 و در زمان اقتدار مسلمانان نازل شده است، با این حال، به جنبه دفاعی این اصل و استراتژی جنگی تأکید دارد.
پیامبر صلیاللهعلیهوآله برای پیگیری این استراتژی لازم بود از تمام امکانات مادی و معنوی بهرهگیرد و مانند سایر انسانها از فنون نظامی و اصول آن کاملاً استفاده کند؛ از این رو پس از این که فرمان جنگ و قتال را از خداوند دریافت کرد، در اندیشه تهیه مقدمات لازم جهت مقابله با دشمنان بر آمد که این سیره ملهم از آیه کریمه قرآن است که میفرماید:
و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخیل ترهبون به عدو اللّه و عدوکم؛22 و شما ای مؤمنان، در مقام مبارزه با کافران، خود را مهیا کنید تا آن حد که بتوانید از آذوقه و تسلیحات و ابزار جنگی و اسبان سواری برای تهدید و تخویف دشمنان خدا و دشمنان خود کاملاً فراهم سازید.
آیه فوق دستور آمادگی در مقابل دشمنان را با «قوة» بیان کرده است. این واژه نه تنها وسایل جنگی و سلاحهای مدرن هر عصری را در برمیگیرد، بلکه تمام نیروها و قدرتها، اعم از مادی و معنوی را، که به نوعی در پیروزی بر دشمن اثر دارد شامل میشود.23 اما توجه به فنون نظامی و داشتن ابزارهای لازم تنها راه پیروزی بر دشمن نیست؛ بنابراین علاوه بر این که لازم است از پیشرفتهترین سلاحهای هر زمان به عنوان یک وظیفه قطعی دینی، بهرهگیری کرد، باید به تقویت روحیه و ایمان نیروهای پرداخت که قوه و نیروی مهمتر و کارآتری است؛ هر چه درجه ایمان سپاهیان اسلام بیشتر میشد، پیروزی آنان نیز افزایش مییافت. خداوند در سوره انفال ضمن تأیید عنصر ایمان و توکل میفرماید:
إن یکن منکم عشرون صبرون یغلبوا ماْئتین و إن یکن منکم مائة یغلبوا الفا من الذین کفروا بأنّهم قوم لایفقهون؛24 اگر بیست نفر از شما صبور و پایدار باشید، بر دویست نفر از دشمنان غالب خواهید شد و اگر صد نفر از شما باشد، بر هزار نفر از کافران غلبه خواهید کرد، زیرا آنها گروهی بیدانش و درک هستند.
ارتباط میان آگاهی و پیروزی و عدم آگاهی و شکست که در آیه بدان اشاره شده، حاکی است که مؤمنان به راه و هدف خود از جنگ با دشمنان اسلام اعتقاد و آگاهی عمیق دارند؛ از این رو این آگاهی آنان را ثابت قدم نگه میدارد و بیست نفر آنها با دویست نفر از کفار برابری میکند، از این رو وقتی که افراد خود ساخته، ورزیده و قوی و با ایمان بسیار بالا، همانند بسیاری از رزمندگان جنگ بدر، در میان سپاهیان اسلام باشد، نسبت بین نیروهای اسلام و دشمن ده برابر خواهد بود، ولی هنگامی که مسلمانان گرفتار ضعف، زبونی و سستی شوند و در میان آنها افراد تازه کار و ناآزموده باشد، مقیاس سنجش نسبت دو برابر خواهد بود که این نسبت را خداوند در آیه دیگر بیان کرده است، که به اعتقاد برخی از مفسران این آیه پس از فتح مکه نازل شده است:25
ألئن خفف اللّه عنکم و علم أنّ فیکم ضعفا فإن یکن منکم ماْئة صابرة یغلبوا ماْئتین و إن یکن منکم ألف یغلبوا ألفین بإذن اللّه و اللّه مع الصبرین؛26 هم اکنون خداوند به شما تخفیف داد (حکم قبلی که ده برابر بود) و دانست که در شما ضعفی وجود دارد؛ بنابراین هرگاه یکصد نفر با استقامت از شما باشند بر دویست نفر پیروز میشوند و اگر یکهزار نفر باشند بر دو هزار نفر به فرمان خدا غلبه خواهند کرد و خدا با صابران است.
خداوند با ذکر وجود عنصر ایمان در جنگجویان پیامبر و نقش آن در پیروزیشان بر دشمن، وعده داده است که اگر شما با جنگ و جهاد خود خداوند را یاری کنید، خداوند نیز شما را یاری کرده و گامهای شما را استوار خواهد کرد: «یا أیها الذین ءامنوا إن تنصروا اللّه ینصرکم و یثبت أقدامکم».27 خداوند در این آیه روی ثبات قدم تأکید میفرماید، چرا که ایستادگی در برابر دشمن مهمترین رمز پیروزی است. در داستان پیکار طالوت فرمانده بزرگ بنی اسرائیل با جالوت میخوانیم که 28 مؤمنان اندکی که با او بودند هنگامی که در برابر انبوه دشمن قرار گرفتند چنین گفتند:
ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت أقدامنا و انصرنا علی القوم الکفرین؛29 پروردگارا، صبر و استقامت را بر ما بریز و گامهای ما را استوار دار و در برابر قوم کافر یاری فرما.
در صورت دارا بودن شرایط مادی و معنوی در میان سپاهیان اسلام، خداوند آنان را یاری خواهد کرد و آنان نیز به پیروزی خواهند رسید؛ خداوند در این باره میفرماید: «و کان حقا علینا نصُر المؤمنین؛30 همواره این حق بر ما بوده است که مؤمنان را یاری کنیم». تعبیر به واژه «کان» نشانه ریشهدار بودن سنت نصرت الهی است و واژه «حق» و بعد از آن واژه «علینا» تأکیدهای پی درپی در این زمینه محسوب میشود و مقدم داشتن «حقا علینا» دلالت بر حصر است و این نیز تأکید دیگری به شمار میآید.
آنچه در پایان این قسمت از استراتژی پیامبر صلیاللهعلیهوآله لازم است تأکید شود، عدم توجه پیامبر در
جنگهای خود به اصل «موازنه قوا» است. آنچه امروز در میان استراتژیستهای معاصر مرسوم و متداول است، توجه به موازنه ظاهری قواست. این استراتژیستها به هیچ وجه تجویز نمیکنند قوایی مثل قدرت نظامی یک کشور کوچک با یک کشور بزرگ در حال معارضه و جنگ باشد؛ اما آیات سوره انفال و آیات دیگری که پیشتر اشاره شد، این حکم را دارد که مسلمانان هرگز نباید در انتظار موازنه ظاهری قوا با دشمن باشند، بلکه گاهی با دشمنی با دو برابر نیروی خود و گاهی با ده برابر نیروی خود باید به دفاع برخیزند و با عذر کمبود نفرات از برابر دشمن فرار نکنند، جالب این که در بیشتر جنگهای مسلمانان تعادل قوا به سود دشمن بوده است؛ نه تنها در جنگهای زمان پیامبر مانند بدر، احد، احزاب و موته ـ که در جنگ اخیر مسلمانان سه هزار نفر و دشمن یکصد و پنجاه هزار نفر بود ـ بلکه در جنگهایی که بعد از پیامبر صلیاللهعلیهوآله رخ داد نیز این تفاوت به نحو حیرت انگیزی وجود داشت، برای مثال تعداد نفرات ارتش آزادی بخش مسلمانان در جنگ با سپاه ساسانیان، پنجاه هزار نفر بود در حالی که سپاهیان خسرو پرویز به پانصد هزار نفر میرسید.31
میتوان چنین استنتاج کرد که جهاد و جنگ که در اسلام تجویز شده و پیامبر نیز به عنوان یک نوع رفتار سیاسی در مقابل دشمنان و مخالفان پذیرفته است، دارای اصول، حدود و قوانین خاصی است؛ با عنایت به آیات قرآن کریم، میتوان این اصول را در چند بند زیر خلاصه کرد:
1. در بیشتر آیات قرآن، جهاد و قتال با کفار و مشرکان مقید به قید «فی سبیل اللّه» شده است؛ به این معنا که راه خیر، صلاح و رحمت برای همگان باشد و در نهایت تعبد و فرمانبری از خالق یکتا صورت گیرد.
2. باید با کسانی که معترض و مهاجمند مبارزه و جهاد کرد؛ آیه شریفه «و قتلوا فی سبیل اللّه الذین یقتلونکم»32 مقید به این معناست که جهاد در حقیقت دفع و رفع تهاجم است یا با کسانی که فتنه و آشوب برمیانگیزند و خَلق خدا را منحرف میکنند و به حقوق و حدود تجاوز میکنند: «و قتلوهم حتی لاتکون فتنه»33 و در نهایت، مؤمنان و پیروان پیامبر برای استقرار قانون و حکومت اللّه مبارزه کنند: «و یکون الدین للّه».34
3. از حدودی که آیات فوق تبیین کرده است، نباید هیچ فرد و جنگجوی مسلمان تجاوز کند: «ولا تعتدوا انّ اللّه لایحب المعتدین»35 و اگر مهاجمان یا مانعان پیشرفت دعوت از فتنه و تعرض و مقاومت باز ایستادند دیگر نباید متعرض آنها شوند. «فإن انتهوا فإنّ اللّه غفور رحیم. فان انتهوا فلاعدوان إلاّ علی الظلمین».36
4. در نهایت جنگ و جهاد باید در محیطها و زمانهای امن و صلح ممنوع باشد تا شاید دشمنان و محاربان به تفاهم و فراگرفتن دعوت اسلامی گرایند. جهاد در حدود مسجدالحرام صورت نمیگیرد:
«ولاتقتلوهم عند المسجد الحرام»37 و در ماههای حرام نیز ممنوع است مگر این که دشمن نقض حدود و قرار داد کند: «الشهر الحرام با لشهر الحرام و الحرمت قصاص».38
صلح
در متون سیاسی و حقوق بینالملل، صلح را دیپلماسی ادامه جنگ میگویند و آن عبارت است از خاتمه بخشیدن به خشونت و درگیریها، حل و فصل ادعاهای جدال برانگیز از طریق مصالحه یا چشم پوشی و برقراری نظم جدیدی، که صرف نظر از درست یا نادرست بودن آن، تأمین کننده ثبات، امنیت، آرامش و فراغ خاطر باشد.39 در متون فقهی شیعه نیز از صلح تعریفی قریب به تعریف فوق آمده است؛ در فقه صلح را عبارت میدانند از: «التراضی و التسالم علی أمر؛40 رضایت دادن و تسلیم شدن (دو طرف) بر سر یک مسألهای».
البته معمولاً توافق و تراضی در مسألهای، پس از نزاع بر سر آن مسأله پدید میآید. پیامبر صلیاللهعلیهوآله نیز وقتی که دین خود را اعلام کرد، افراد بسیاری از قبایل مختلف با آیین جدید مخالفت کردند و در این راستا، پس از هجرت پیامبر به مدینه جنگهایی رخ داد. پیامبر پس از این جنگها که حدود شش سال طول کشید، استراتژی صلح را دنبال کرد که بارزترین و ملموسترین نمود عینی آن صلح حدیبیه است.
خداوند در سوره انفال در ادامه آیات جنگ، در آیات 61 تا 62 مسأله صلح را این گونه تبیین میفرماید:
و إن جنحوا للسلم فاجنح لها و توکل علی اللّه إنّه هوالسمیع العلیم. و إن یریدوا أن یخدعوک فان حسبک اللّه هوالذی أیدک بنصره و بالمؤمنین؛41 و اگر تمایل به صلح نشان دهند، تو نیز از در صلح درآ، و بر خدا تکیه کن که او شنوا و داناست. و اگر بخواهند تو را فریب دهند خدا برای تو کافی است. او همان کسی است که تو را با یاری خود و مؤمنان تقویت کرد.
با توجه به آنچه آمد، میتوان چنین نتیجه گرفت که رفتار سیاسی پیامبر اسلام در حوزه سیاست خارجی اصالتاً مبتنی بر دعوت بوده است، چرا که این نوع رفتار، در آغاز رسالت و پس از تشکیل حکومت اسلامی در مدینه و نیز فتح مکه ادامه داشت و با مراجعه به متون تاریخی میتوان دریافت که بیشتر نامههای پیامبر اسلام به سران کشورهای غیر مسلمان برای دعوت آنان به اسلام، پس از فتح مکه بوده است 42 و این روند تا آخر عمر ایشان ادامه داشت؛ و اما دعوت همواره موفقیتآمیز نبوده است، هر چند داعیان اسلام به دعوت اکتفا میکردند، ولی مستبدان و طبقات حاکم و سران کفار، مانع دعوت انبیا میشدند و سعی داشتند به داعیان و پیروان آنان متعرض شده و دین آنان را به مسخره بگیرند. در این صورت انبیا و پیامبر اسلام در مقابل رفتار خشن آنان چارهای جز مقابله به مثل نداشتند و در این راستا احکام و قوانین مربوط به رفتار جنگی با دشمنان را اعمال میکردند.
اگر چه پیامبر از رفتار مبتنی بر جنگ حداکثر استفاده را میکرد، ولی اگر شرایط مهیا میشد، میکوشید رفتار مبتنی بر صلح را اتخاذ کند.
نظرات ( ۰ )
هيچ نظري هنوز ثبت نشده است